گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ چقدر آدم را یاد حاتمی کیا می اندازی. یاد حاتمی کیای «مهاجر» و «دیدبان». یاد آن روزها که کسی آقا ابراهیم را نمی شناخت؛ جوان خوش چهره ای که جنگ را از نزدیک دیده بود و دلش پر از شوق بچه های جنگ بود. برای همین اشتیاقش را به فیلم در آورد. و این کار را آن قدر خوب انجام داد که آوینی برایش نوشت: ای بلبل عاشق جز برای شقایق ها مخوان.
حالا سال ها گذشته. حاتمی کیا هم چنان زنده است و محکم. اسیر بازی های زمانه نشده. این را از نقل قول هایش می فهمیم و مهمتر از فیلم هایش. از «چ» و «بادیگارد». از بغض فرو خورده اش که چرا نتوانسته کنار مدافعان حرم باشد. از اشک هایی که پای فیلم «ایستاده در غبار» تو ریخته. چقدر آدم را یاد حاتمی کیای «مهاجر» و «دیدبان» می اندازی. تو که خالق «آخرین روزهای زمستان» هستی و تازه تر «ایستاده در غبار».
حالا در «آخرین روزهای زمستان» همه از تو حرف می زنند. از تو محمدحسین مهدویان. مجید مجیدی می گوید آینده درخشانی داری. می گوید جسور هستی و متعهد و مبتکر و خلاق. حاتمی کیا گفته: «ایستاده در غبار» فرزند خلف سینمای جنگ است. جانشین برحق فیلمسازانی که در جنگ بودهاند.
جایی نوشته اند: «ایستاده در غبار»؛ «آرمانگرایی واقعی با پاهایی روی زمین» است. چه خوب. این یعنی حواست هست که سینما جای شعار نیست. خودت خوب می دانی که قهرمان های خیالی و شعاری باورپذیر نیستند. تو قهرمانت را واقعی نشان می دهی. تو سینما را می شناسی و مخاطبت را. اصلا خودت گفته ای: «رفوزه شدن حسن باقری در مدرسه چیزی از مسیر قهرمانی اوست، مگر اینکه بخواهیم اینها را باور نکنیم یا سانسور کنیم تا قهرمان خیالی خودمان را بسازیم.» تو با مخاطبت صادقی و مهمتر با خودت. تو نیامده ای کاسبی کنی. تو می دانی چرا خیلی از فیلم های جنگی این سال ها جذاب نیستند: «روند قلابی شدن شخصیتهای جنگی همزمان است با بیرونقی این ژانر سینمایی. تصمیم گرفتم این را عوض کنم و صادقانه با مردم سخن بگویم.»
تو با «ایستاده در غبار» اشک خیلی ها را در آورده ای. با فیلم تو حاتمی کیا گریه کرد و بهروز افخمی و خیلی های دیگر. خیلی ها که جنگ را دیده اند و خودشان را مدیون شهدا می دانند و دل شان لک زده برای تماشای خاطره ای از آنها.
کمال تبریزی می گوید: «هنگام تماشای «ایستاده در غبار» احساس می کردید که به گذشته پرتاب شده اید، گذشته ای که به همین شکل بوده است».
تو جنگ را ندیده ای ولی جایی در گذشته ها یا یادی از آن روزها تو را رها نمی کند: «دوست دارم راجع به آدمهایی فیلم بسازم که به دوران کودکیام تعلق دارند. وقتی داستان این آدمها را تعریف میکنم ناچارم جزییاتی را به یاد بیاورم که سبب دلتنگیام میشود.»
کاش همیشه دل تنگ باشی؛ دلتنگ «آخرین روزهای زمستان»، دلتنگ حاج احمد متوسلیان. گفته ای: «فيلم ما هيچ بازيگر ستارهای ندارد و علاوه بر آن فيلمی است كه روايت مرسوم ندارد.» راست می گویی. مگر حاتمی کیای «مهاجر» و «دیدبان» ستاره داشت؟ هنر بلدی می خواهد و باور قلبی. که حاتمی کیا دارد و تو هم.
گفته ای: «این يك فيلم جنگی است و اين سالها تماشاگر رغبتش را به فيلمهای جنگی از دست دادهاست.»
درست می گویی. فیلم جنگی ساختن سخت است. خاصه این روزها که اعتقاد و باور جایش را به سفارش داده و تعارف. تو اما مثل حاتمی کیا باش. نه! مثل نه! خود حاتمی کیا باش. از دلت خط بگیر و محکم باش. به پیش برو. و اگر قرار شد مکثی کنی و درنگی، استوار باش؛ «ایستاده در غبار» باش.
حالا بچه های دهه 90 دل شان قرص است و روشن. فقط باید مراقب باشی و قوی. گفته ای: «اگر شرایطش آماده باشد برای امام موسی صدر هم فیلم خواهم ساخت.» انتخاب خوبی است. همین خط را ادامه بده. از امروز همه ما منتظر می مانیم تا شرایطش آماده شود. تا مطمئن شویم که اشتباه نکرده ایم. تا یقین کنیم که حاتمی کیای دیگری در راه است.
بنده بازيگر نقش سردار رشيد در مجموعه آخرين روزهاي زمستان هستم و از نزديك چند ماهي با آقاي مهدويان بوده ام،ميخواهم بگويم مطالب بيان شده درباره ايشان درست است وشايد هم كم،چون بنده به شخصه صداقت و عشقش را به كار ديده ام و اصلي ترين موضوع تدين ايشان و ارادتش به شهدا مي باشد.
برايش آرزوي موفقيت روز افزون دارم و اميدوارم اين تعريف ها از وي باعث نشود از حركت سريعش به سمت زيبايي ها باز بماند.
مصیبت بزرگ ما مسلمانان همین بی عملی در انتظار است.
نیاز به فکر و طرح و حرکت و اجرا است.
یا علی مدد.....
بدون مکث و درنگ به سوژه خارق العاده دفاع مقدس ؛ سردار گمنام قرارگاه سری نصرت شهید حاج علی هاشمی میپرداختم
نابغه ای که همراه همرزمانش باب جدیدی را در جنگ گشود و تا آخر گمنام و بی ادعا ادامه داد مثل هــــــــور
خدا کنه بتونم هرچه زودتر فیلم جدیدش رو هم ببینم